نوشته های من برای تو

17

سلام عزیز دلم ... عشقم ... امیدم ... همدم این روزهای من ... شیرینی زندگی ام ... هر روز که میگذره حس بغل کردنت تو وجود من بیشتر میشه و وابستگی بابات به تو بیشتر ... این و دیگه تو هر نگاه و رفتارش میشه حس کرد  ... البته شما به دنیا میای و اخلاق تو دار بابات دستت میاد ولی این روزا وابستگیش به وجود تو خیلی تابلوست ... اتاقت ی کم دیگه مونده تا تکمیله تکیمل شه و من و بابایی هر روز کیف میکنیم از دیدن وسایلت ... بابایی که غزل خانم غزل خانم از دهنش نمی افته جدیدا... و من گاهی شده که تا مرز حسودی جلو رفتم   ... ولی خــــــــــــوب خومان را بسی کنترل کردیم ... عاشق تکون خوردنتاتم ... حتی گاهی دلم درد میگیره ولی عاشقشونم ....
4 مهر 1392

16

سلام دردونه ی خونه مــــــــــــا ... سلام عشق بابا و جیگر مامان ... هر روز از تکونات میشه فهمید که خوبی ... چند روز پیش نی نی عمو و زن عمو به دنیا اومد ... البته اونا نی نی دومشونه ... و نی نی شون انقد ظریف و کوچولو بود که من همش فکر میکردم نی نی خودمو چه جوری باید جمع و جور کنم اگه به این ظریفی باشه ؟ولی خدا بزرگه و بعدش هم ایشالا مامانی و باباییت کلی کمکمونن  سرویس خوابتو آوردن و کم کم وسایلت داره تکمیل میشه ... همه میگن چقد زود ... ولی من کیف میکنم اتاقتو میبینم  ... هر روز ی مدتی رو با وسایلت سرگرمم ... کار دکوراسیون اتاقت هم که پای باباییه .. چنان با لذت عروسکاتو تزیین میکنه که سر عروسیمون و جهاز و تزییناتش از این کارا...
18 شهريور 1392
1